عقل و دل روز زهم دلخور شدند

عقل و دل روزى زهم دلخور شدند...
هردو از احساس نفرت پر شدند...!

دل ، به چشمان کسى وابسته بود...
عقل، از اين بچه بازى خسته بود...!

حرف حق با عقل بود اما چه سود...
پيش دل حقانيت مطرح نبود...!

دل به فکر چشم مشکى فام بود...
عقل، آگه از خيال خام بود...!

عقل با او منطقى رفتار کرد...
هر چه دل اصرار، عقل انکار کرد...!

کشمکش ها بينشان شد بيشتر..!!
اختلافی بیشتر از بیشتر

عاقبت عقل از سر عاشق پريد...
بعد ازآن چشمان مشکى را نديد...

تا به خود آمد بيابان گرد بود...
خنده بر لب ...از غم اين درد بود

#ستایش_قلب_سربی
#دلتنگی #عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

°تو را دوست داشتمو این سرآغاز درد بودنسیم بهاری، در لا به لا...

بازی چرخ فلکچرخ گردون با دلم  به به چه بازی میکندگـه مـرا پس...

نفس های کسی افتاده اما لنگرش مانده است دلش راکنده دریا قایقی...

آمدی در خواب من دیشب چی کاری داشتی؟ای عجب  از این طرف ها هم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط