تو یه جمعی نشسته بودیم یکی داشت اشعار فردوسی میخوند رسید
تو یه جمعی نشسته بودیم یکی داشت اشعار فردوسی میخوند رسید به این بیت :
جهان آفرین چون جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید
این بیت رو که خوند یکی گفت تا اینجا نگهدار یه دو بیتم من بخونم ، گفت :
آنروز که عشق سرفرازی میکرد
برقله عشق یکه تازی میکرد
آنروز که عباس یل زینب بود
رستم سر کوچه خاک بازی می کرد
جهان آفرین چون جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید
این بیت رو که خوند یکی گفت تا اینجا نگهدار یه دو بیتم من بخونم ، گفت :
آنروز که عشق سرفرازی میکرد
برقله عشق یکه تازی میکرد
آنروز که عباس یل زینب بود
رستم سر کوچه خاک بازی می کرد
۱.۴k
۲۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.