زنی عاشق ورقهای سپید

زنی عاشق ورق‌های سپید
آمدم كه بنویسم
كاغذ، سفید بود،
به سفیدی مطلق یاسمن‌ها
پاك، چونان برف
كه حتی گنجشك هم بر‌آن راه نرفته بود
با خود پیمان بستم كه آن را نیالایم
پگاه روز بعد، دزدانه به سراغش رفتم
برایم نوشته بود: ای زن ابله!
مرا بیالای تا زنده شوم و بیفروزم،
و به سوی چشم‌ها پرواز كنم
و باشم...
من نمی‌خواهم برگ كاغذی باشم
دوشیزه و در خانه مانده!...
دیدگاه ها (۱)

به بوسه ایمَرا ...مَستم کُن ،لب های ِ تومزرعه ی انگور است.بُ...

شبی پر كن از بوسه ها،ساغرم...

چقدر خوب است "ڪسی بی دلیل تو را دوست داشته باشدو هنگامی ڪ از...

قصدِ مناز حیات،تماشاے چشمِ توستاےجان به فداے چشمِ توبا قصدِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط