.
.
آسمان از دست هایت پایین می اُفتد!
زمین را می بوسد،
لبخند خورشید قاب می شود در چشمانم"
حالا از ازدحام خواب ها گذشته ام!
هنوز ابتدای عشق است"
صدای تو،
از پیراهن سپید صبح برخواسته "
سایه های آفتاب "
بوسه هایم را روی دهانت،
شلوغ کرده اند "
تکّه لبخندی "
جا مانده،
بردهانم قاچ می شود"
بر دیواره ی شانه ام ایستاده ای!
هیاهوی چشم هایت"
از نفس های گیج اتاق"
گذشته اند...
آسمان از دست هایت پایین می اُفتد!
زمین را می بوسد،
لبخند خورشید قاب می شود در چشمانم"
حالا از ازدحام خواب ها گذشته ام!
هنوز ابتدای عشق است"
صدای تو،
از پیراهن سپید صبح برخواسته "
سایه های آفتاب "
بوسه هایم را روی دهانت،
شلوغ کرده اند "
تکّه لبخندی "
جا مانده،
بردهانم قاچ می شود"
بر دیواره ی شانه ام ایستاده ای!
هیاهوی چشم هایت"
از نفس های گیج اتاق"
گذشته اند...
۵.۵k
۱۹ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.