مامان که شدمبه پسرم خیلی محبت میکنم اونقدری که بزرگ شدبا

مامان که شدم:به پسرم خیلی محبت میکنم اونقدری که بزرگ شدباعشقش مث یه پرنسس رفتارکنه تاجفتش بفهمه که پسرم تو دستای یه ملکه بزرگ شده!روزا دستاشو میگیرم و چنون با محبت بغلش میکنم که بغل کردن عاشقونه روبا تموم وجودش یادبگیره!بهش یادمیدم که همه ی آدمها خصوصا همسرشون تشنه محبتند و پنهون کردن عشق وعلاقه زندگیشو سردمی کنه!بهش یادمیدم که خانمها،اقابالاسروسایه ی سرنمیخوان،عشق،دوست وهمراه صمیمی می خوان!بهش یادمیدم اونقدر عاشقونه به عشقش نگاکنه انگارقحطی آدمه!!به پسرم یادمیدم که عشقشو عاشقوونه بغل کنه،
ححتما یه روزی مادرمی شم!!
دیدگاه ها (۳)

ﻣﺎ ﺧﻮﺷﮕﻼﺍﻋـــﺼـــﺎﺏ : ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ

یه جاده.........یه سفر..........یه ماه عسل......یه سقف که از...

♡دلم گریه میخوادمیدونی سقف خوناون که دوستش داشتم از پیشم رفت...

تنهایی خیلی عوضم کرد...ازمن آدمی ساخت که هیچ وقتنبودم...گاه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط