درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت

درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.

خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.
پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام.

این را بگفت و روانه شد.
خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.

از او بخواه که دارد و میخواهد که از او بخواهی...
از او مخواه که ندارد و می ترسد که از او بخواهی...
دیدگاه ها (۲)

ساعتی دقیق‌تر از ساعت خدا نیست. آنقدر دقیق است که در سایه اش...

😂😂😂👌

سلامــتـی اونــایــی کـهبـرای داشـتـنـشـون لازم نـیـستبـا سـ...

نمک نشناسی مثل یک بیماریِ مزمن شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط