خون رنگی(پارت ۱۹)
داشتم بیرون رو نگاه میکردم که یهو یه نفر در عقب ماشین رو باز کرد و نشست توی ماشین و یه دست مال گذاشت رو صورتم و سیاهی.
چشمام رو که باز کردم دوتا مرد سیاه پوست رو دیدم که کنار یه مبل قرمز ایستاده بودن یه مرد هم روی اون مبل نشسته بود چهرش معلوم نبود بلند شد و اومد سمتم یه ماسک زده بود و اصلا صورتش معلوم نبود چونمو گرفت و آورد بالا نگاهم به بدنش اوفتاد که فهمیدم یه زنه بهم گفت.
زنه: چیه خوشگل خانم منو نشناختی؟
اون زنه ماسکش رو دارورد و بادیدن چهرش از تعجب خوشکم زد اون لیا بود.
ا.ت: لیا تو اینجا چیکار میکنی چرا منو دزدیدی؟
لیا:خب من خوناشامم چه انتظاری داری خون رنگی رول کنم
ا.ت: خون رنگی چیه دیگه
لیا: خونی که تو داری خون تو با همه فرق داره
ا.ت: یعنی جونکوک و تهیونگ هم دنبال خون من بودن ولی چرا با هام مهربون بودن
لیا:خب برای اینکه خون اصلی تو وارد بدنشون بش
ا.ت: پس تو چی تو میخوای خو.........
لیا: هششششششش خفه انقدر سوال نپرس ع.و.ض.ی
به ا.ت آمپولی به بازوش زدن که باعث شد بیهوش بشه
ویو کوک
بعد از خوندن اون نامه کل بدنم یخ زد به تمام دارو دستم گفتم که دنبال ا.ت بگردن تهیونگ هم همین کارو کرد منو تهیونگ هم مشغول گشتن بودیم که یکی از کارکنام زنگ زد.
مکالمه بین کوک و کارمند ( کارمند رو با ک نشون میدم)
کوک: الو چیه
ک: قربان فهمیدم کی بوده
کوک: کی بوده عوضی حرف بزن(داد)
ک: لیا دوست ا.ت اون از خواندن لی هست و خوناشامه( کار کنانشم خوناشامن دوستان)
کوک: چطوری پیداش کردی
ک: از یکی از دوربین های مداربسه یکی از خونه های اون دورو اطراف.
کوک: ادرسش رو بده
ک: قربان .....(مثلا یه ادرس)
کوک: خوبه
پایان مکالمه
تهیونگ:چی شد چی میگفت
کوک: ا.ت رو پیدا کردیم لیا دزدیدتش
تهیونگ: اما لیا.....
کوک: الان وقت سوال نیست باید بریم دنبالش
تهیونگ: تو راست میگی باید بریم دنبالش
تهیونگ و کوک سوار ماشین شدن و به سمت ادرس رفتن البته با ۱۰۰ بادیگارد که زیاد هم لازم نبود چون خودشون میتونستند از پس این کار بر بیان فقط برای احتیاط بردنشون رسیدن که کوک و تهیونگ پیاده شدن......ادامه دارد.......
شرط پارت بعد
۷لایک
۶کامنت
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.