من هم مثل تو سعی کردم با همه ی نیروهایم علیه فراموشی مبا

من هم مثل تو سعی کردم با همه ی نیروهایم علیه فراموشی مبارزه کنم.
من هم مثل تو فراموش کرده ام.
من هم مثل تو آرزوی یک به خاطر آوردن تسلی ناپذیر را داشته ام.
خاطره ای از سنگ و سایه، من با تمام قُوایم تا آنجا که به من مربوط میشود، علیه وحشت مبارزه کرده ام...
وحشت درک نکردن چرایِ یک خاطره ، من هم ماننده تو فراموش کرده ام.
چرا باید احتیاج مُبرَمِ به خاطر آوردن را انکار کرد؟
چرا...
دیدگاه ها (۸)

از جنگ بر می گردی،خدا می داند که به جنگ رفته بودی.خاک روی پی...

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوی...

حواسمان به سوداگران عشق باشد ! این ها ،به نرخ حال دلت با تو...

باید به تک تک مردم ایران گفت "عیبی ندارد اگر حالت خوب نیست....

داستان نویسی پارت ۸ فصل بیست و هفتم: جنگجویان فراموشیدر بین‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط