ک شب خواب دد و صبحناج شد

يکيــ شبــ خوابــ ديد و صبحــ#[ناجي شد]

يهو عمامهــ اشــ رو کند#[ناجي شد]

با چنــ تا سوتــ و کفــ حاجيهــ#[حاجي شد]


صدا زد کافهــ چيــ ، چاييهــ ما#[چي شد]

يکيــ ميگفتــ اگهــ همسايهــ مرد#[پاشيد]

يکيــ ميخواستــ عارفــ شهــ#[نميشاشيد]

يکيــ مامورِ مرضيــ هايــ#[مرزي شد]

يکيــ مغلوبِــ دشمنــ هايــ#[فرضي شد]

يکيــ در جنگــ هايــ زرگريــ#[چاييد]

يکيــ از عشقِــ گلهــ گاو#[ميزاييد]

يکيــ چرخــ و فلکــ ها را#[فلک ميکرد]

00:15
دیدگاه ها (۲)

دیگهـ بـ این شَب سیآه امیدی نیستـ۰۰:۱۷

یِــهــ نِــگــآ بِــنــدآ پُــشُــ سَــرِتـــ بِــهــ غَــر...

هـَــــنـوز روزام کــوتاهه . . .تـو هـَـــر نـَـفَس یـه آهـه...

من گُمم تُو خوُدم تو دلَم توُ نَسلَم .. خآــطرآتت نمیکن وِلَ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط