و دستان تو

و دستان تو
بداهه ای گرم و به‌هنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمی‌گنجید

آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخن‌هایم، برگ‌های تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشک‌های جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم

به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم

#لیلاکردبچه
دیدگاه ها (۲)

خوشحالی یعنی همه امتحانای فردا کنسل بشه واسعه چهار ساعت تست...

مترسک: من مغز ندارم، تو سرم پر از پوشاله.دوروتی: اگه مغز ندا...

ﺟﻤﻠﻪ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ :.ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ ....ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓ...

:-\

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط