مهسا
مهسا💙
مونده بودم ب مامانم بگم یا نه اخه چند باری مامانم سکته کرد بود و پاهاش فلج بود میترسیدم بگم و خدایی نکرده مامانم چیزیش بشه سکوت کردم و فقط دعا میکردم بی آبرویی پیش نیاد
6 ماه بود ک توی اون خونه بودیم و دیگ مطمعن شده بودم ک مهتاب با یکیشون در ارتباطه اما نمیدونستم کدوم...
و شبا میفهمیدم ک میره خونه اونا و توی دورهمیا و شب نشینی های اونا شرکت میکنه اما دیگ سکوت کرده بودم چون اگ بیشتر از این بهش میگفتم احتمال کتک کاری بود
و گاهی وقتا ک امیرحسین میدیدم اصرار میکرد ک تو هم بیا و منم کارم و خستگیمو بهونه میکردم
چند روزی بود ک مهتاب دائم میگفت با اون پسرای پایین حرف نزنی ها
خیلی لاشین هرزه ان
منم خوشحال بودم از این حرفا و میگفتم حتما کات کرده
و استرسم کامل از بین رفته بود و واقعا هر شب مهتاب توی خونه بود و سعی میکردم با امیر علی و امیر حسین روبرو نشم
اما من اینقدر ساده بودم که یه درصد هم فکر نمیکردم این حرفا رو واسه این میگ ک من با پسرای همسایه حرف نزنم و آماری از اون بهم ندن و گندشو در نیارم
مونده بودم ب مامانم بگم یا نه اخه چند باری مامانم سکته کرد بود و پاهاش فلج بود میترسیدم بگم و خدایی نکرده مامانم چیزیش بشه سکوت کردم و فقط دعا میکردم بی آبرویی پیش نیاد
6 ماه بود ک توی اون خونه بودیم و دیگ مطمعن شده بودم ک مهتاب با یکیشون در ارتباطه اما نمیدونستم کدوم...
و شبا میفهمیدم ک میره خونه اونا و توی دورهمیا و شب نشینی های اونا شرکت میکنه اما دیگ سکوت کرده بودم چون اگ بیشتر از این بهش میگفتم احتمال کتک کاری بود
و گاهی وقتا ک امیرحسین میدیدم اصرار میکرد ک تو هم بیا و منم کارم و خستگیمو بهونه میکردم
چند روزی بود ک مهتاب دائم میگفت با اون پسرای پایین حرف نزنی ها
خیلی لاشین هرزه ان
منم خوشحال بودم از این حرفا و میگفتم حتما کات کرده
و استرسم کامل از بین رفته بود و واقعا هر شب مهتاب توی خونه بود و سعی میکردم با امیر علی و امیر حسین روبرو نشم
اما من اینقدر ساده بودم که یه درصد هم فکر نمیکردم این حرفا رو واسه این میگ ک من با پسرای همسایه حرف نزنم و آماری از اون بهم ندن و گندشو در نیارم
- ۳۵.۰k
- ۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط