مردها موجودات جالبی هستند. انگار رفته باشند زیر ذره بین؛
مردها موجودات جالبی هستند. انگار رفته باشند زیر ذرهبین؛ مردها قدِ بلندتری دارند؛ مردها عضلات ورزیدهتری دارند؛ مردها صدای حجیمتری دارند. دستهای مردها بزرگ است، هم وقتی دست میدهی کیف میکنی و هم وقتی در آغوش مردی قرار می گیری. یک مرد ممکن است تو را بلند کند و روی هوا بگرداند، مردها قوی هستند. وقتی حرف میزنند انگار است که صدایشان از دستگاه تقویت صدا رد شده باشد. رد رگها و استخوانها را روی دست مردها راحتتر میشود دنبال کرد. گردنهای کشیده با خطوط رگ و عضله و برجستگی حنجره و شانههای کشیده و استخوانهای مشهود ترقوه و سرشانه… مردها جداً زیبا هستند! مردها میتوانند ریش داشته باشند یا تهریش یا اصلاً تمامش را بتراشند و اینطوری، در هر روز، حس متفاوتی از لمس را به تو ارزانی کنند. و مردها میتوانند بداخلاق و بیحوصله باشند یا سرحال و خوشخلق و آنوقت، زمینهای مختلفی را برای بازیهای تو فراهم کنند.
اما مردها میتوانند هیچکدام اینها را هم نداشته باشند! مردها میتوانند دوست تو باشند. آنوقت دیگر مهم نیست زیر ذرهبین رفته باشند یا یکی از مردهای ظریفی باشند که نه قدشان بلندتر است و نه عضلات ورزیدهتری دارند. دیگر مهم نیست جنس صدایشان چهطور است و این توان را دارند یا نه که تو را بلند کنند. آنوقت فقط میشود اینکه چهقدر میفهمند؛ چهقدر رویابافند و چهقدر زندگی را لمس کردهاند؛ چهقدر ترسیدهاند، تنها ماندهاند، اشک ریختهاند و چهقدر آموختهاند به زعم همهی اینها باید زندگی کرد. آنوقت میشود اینکه بنشینید با هم به شادخواری و خندههای بیمحابا را به ریسه بکشید یا راه بروید در خیابانهای شهر تا هوا کمکم تاریک شود و به کنج کافهای بخزید و در بوی قهوه و دود سیگار بگویید و ساعتها حرف بزنید از داستانهای خیالی که هر دو میخوانید یا سریالی که دنبال میکنید یا گوشهای از تاریخ که برایتان جذاب است. و میتوانید دربارهی کارهایتان حرف بزنید؛ از هم کمک بخواهید، همفکری بخواهید یا فقط تجسم آن حس ناب، آن لمس یگانهای را که در تنهایی و خلوت به آن راه یافتهاید در نگاه یک دوست ببینید. میشود عاشقشان شد و به خاطرشان دنیا را زیر و رو کرد. میشود هم دوستشان شد و دوستشان داشت. دوستانی جانی. دوستانی برای یک عمر
اما مردها میتوانند هیچکدام اینها را هم نداشته باشند! مردها میتوانند دوست تو باشند. آنوقت دیگر مهم نیست زیر ذرهبین رفته باشند یا یکی از مردهای ظریفی باشند که نه قدشان بلندتر است و نه عضلات ورزیدهتری دارند. دیگر مهم نیست جنس صدایشان چهطور است و این توان را دارند یا نه که تو را بلند کنند. آنوقت فقط میشود اینکه چهقدر میفهمند؛ چهقدر رویابافند و چهقدر زندگی را لمس کردهاند؛ چهقدر ترسیدهاند، تنها ماندهاند، اشک ریختهاند و چهقدر آموختهاند به زعم همهی اینها باید زندگی کرد. آنوقت میشود اینکه بنشینید با هم به شادخواری و خندههای بیمحابا را به ریسه بکشید یا راه بروید در خیابانهای شهر تا هوا کمکم تاریک شود و به کنج کافهای بخزید و در بوی قهوه و دود سیگار بگویید و ساعتها حرف بزنید از داستانهای خیالی که هر دو میخوانید یا سریالی که دنبال میکنید یا گوشهای از تاریخ که برایتان جذاب است. و میتوانید دربارهی کارهایتان حرف بزنید؛ از هم کمک بخواهید، همفکری بخواهید یا فقط تجسم آن حس ناب، آن لمس یگانهای را که در تنهایی و خلوت به آن راه یافتهاید در نگاه یک دوست ببینید. میشود عاشقشان شد و به خاطرشان دنیا را زیر و رو کرد. میشود هم دوستشان شد و دوستشان داشت. دوستانی جانی. دوستانی برای یک عمر
۵۵۸
۱۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.