قلم و دفتر واحساس غزل میگویند
قلم و دفتر واحساس غزل میگویند
طعم لبهای تو را مثل عسل میگویند
پلک زیبای تو مرزیست میان شب و روز
طوطی طبع سخن، شیخ اجل میگویند
توعقیق یمنی چشم عسلی نازخاتون
گوهر اصل تویی لاف بدل میگویند
وصف خوبی تو هر جاکه روم میشنوم
شرح حالیست که از روز ازل میگویند
باد با روسری و زلف تو غوغایی کرد
همه از موی شبت، شعر و مثل میگویند
جشم زیبای تو زیباست ،دلت خانه ی عشق
من نگویم همه ی اهل محل میگویند
قافیه خوب نشسته به دلم چون رویت
نه چنان ارگ، که بر روی گسل میگویند
وعده ی چیدن گل از لب لعلت دادی
کار باحرف نشایدبه عمل میگویند
طعم لبهای تو را مثل عسل میگویند
پلک زیبای تو مرزیست میان شب و روز
طوطی طبع سخن، شیخ اجل میگویند
توعقیق یمنی چشم عسلی نازخاتون
گوهر اصل تویی لاف بدل میگویند
وصف خوبی تو هر جاکه روم میشنوم
شرح حالیست که از روز ازل میگویند
باد با روسری و زلف تو غوغایی کرد
همه از موی شبت، شعر و مثل میگویند
جشم زیبای تو زیباست ،دلت خانه ی عشق
من نگویم همه ی اهل محل میگویند
قافیه خوب نشسته به دلم چون رویت
نه چنان ارگ، که بر روی گسل میگویند
وعده ی چیدن گل از لب لعلت دادی
کار باحرف نشایدبه عمل میگویند
۱.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.