یک تکه کاغذ گرفته بود توی دستش نگاه میکرد به کاغذ و بع
یک تکه کاغذ گرفته بود توی دستش؛ نگاه میکرد به کاغذ و بعد چشم میدوخت به پلاک خانه ها. زن پرسید:
دنبال جایی میگردی پسرم؟
سرباز گفت: خانه ی مرادیان
- با مرادیان چه کار داری؟
- از ستاد لشکر برایشان نامه آورده ام.
همین که زن گفت "من مرادیان هستم"، سرباز کاغذ را توی دستش مچاله کرد.
مادر، کیف پسرش را روی دوش سرباز شناخت.
نوشته ی توی کاغذ، خبر شهادت "زوریک" بود؛ اولین شهید ارمنی ایران.
#شهید_زوریک_مرادیان
#اولین_شهید_ارامنه_دردفاع_مقدس
🔸 🔸
دنبال جایی میگردی پسرم؟
سرباز گفت: خانه ی مرادیان
- با مرادیان چه کار داری؟
- از ستاد لشکر برایشان نامه آورده ام.
همین که زن گفت "من مرادیان هستم"، سرباز کاغذ را توی دستش مچاله کرد.
مادر، کیف پسرش را روی دوش سرباز شناخت.
نوشته ی توی کاغذ، خبر شهادت "زوریک" بود؛ اولین شهید ارمنی ایران.
#شهید_زوریک_مرادیان
#اولین_شهید_ارامنه_دردفاع_مقدس
🔸 🔸
- ۵۴۴
- ۱۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط