یاد آن کوچه شب مهتاب دلتنگم هنوز

یادِ آن کوچه؛ شبِ مهتاب؛ دلتنگم هنوز..
می‌زند دیوارِ آن؛ کوچه به سر، سنگم هنوز..

دیدمش با ناز می‌خندید، آمد عِشوه‌ای..
عقل را پیوسته؛ تا امروز در جنگم هنوز!

یک قَدم ،برداشتم سویش، نمی‌دانم چه شد..
پای چپ دور دلم پیچید؛ می‌لَنگم هنوز!

آمدم تا گویمش: "یک قند مهمانم بکن" ..
جُفت ابرو داد بالا؛ همچنان مَنگم هنوز!

آبِ پاکی ریخت بر دستم، نگاهی کرد و رفت ..
آنچنان رنگم پرید؛ آن دَم که بی‌رنگم هنوز ..

فرقِ ناز و عِشوه؛ را آخر نفهمیدم چه بود..
عیبِ این رسوا نکن، که سخت می‌شَنگم هنوز!

چشم و ابروی ؛ظریفان را ندانم چاره چیست..
نیمی از عمرم ،تلف گشته ولی خِنگم هنوز!

با کمی لالاییِ؛ آرام خوابم می‌بَرَد..
با نوای کودکی‌هایم؛  هماهنگم هنوز..!
🌸☘
دیدگاه ها (۰)

🔴 حکایت دو مداد سیاهاز دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد...

🎥 #بازخوانی | شهید حاجی زاده: ساختار فعلی خودروسازی ما توان ...

🔴  مردم با این خبرها الان چکار کنند؟ مسئولش مردم اند؟ وقتی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط