یلدا که میرسید خونه بوی خاطره میگرفت

یلدا که می‌رسید، خونه بوی خاطره می‌گرفت،
سبزی‌پلو با ماهی رسم هر ساله بود، رسمی قدیمی، به قدمت صبر ...
سیرترشی‌ای که خودش انداخته بود، آرام و نجیب، سال‌ها گوشه خونه جاافتاده بود؛
نارنج‌های حیاط هم درست در همین شب‌ها می‌رسیدند، آبشان را می‌گرفت و وقتی ماهی‌ها خوب برشته می‌شدند، چند قطره از آن ترشیِ ناب را رویشان می‌چکاند تا جان بگیرند و طعمشان به خاطره شبیه‌تر شود ...
و یلدا با همین طعم‌ها، طولانی‌تر از همیشه می‌گذشت ...
و یلدای من هم اینجوری گذشت .
دیدگاه ها (۰)

روزتون پر از ملودی شـادپر از آرامش پراز لبخند از ته دلو پرا...

هخامنشیان یلدا را بـه معنای تولد میدانستندولادت خورشیدمـهر م...

صدا رو زیاد کنین و کیف کنین...❤️😍واسونک شیرازی با صدای استاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط