تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
.... نازنینم
یک سبد رز سرخ
یک بغل مهربانی
یک دنیا آرزوی شادی
همه و همه تقدیم تو باد
دیدگاه ها (۲)

به جایِ کوچک کردنِ دیگران ؛خودت بزرگ شو !به جایِ آرزویِ شکست...

خدﺍﻭﻧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿر:ﺧﻮﺩﻣﺤﻮﺭﯼ ﻭ ﻏﺮﻭﺭﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ...

هرگز ندیدَست آسمان ، هرگز نبوده در جهانمانند تو لیلیِ جان ، ...

نامدی دوش و دلم تنگ شد از تَنهاییچه شود کز دلم امروز گره بگش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط