آفتاب در حجاب روایتی است از زندگی حضرت زینب از کودکی تا

آفتاب در حجاب روایتی است از زندگی حضرت زینب. از کودکی تا عاشورا تا اسارت و تا وفات.
داستان از کابوس حضرت زینب در کودکی آغاز میشود: چشم‌های اشک‌آلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم، خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است، طوفانی که دنیا را تیره و تار کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این سو و آن سو پرت میکند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید…» داستان از این کابوس که گواه رحلت پیامبر است و شهادت مادر و پدر و… آغاز میشود و در انتهای کتاب باز به همین خواب پریشان میرسیم: «تعبیر شد خواب کودکیهای من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده‌ام…» #افتاب_در_حجاب #سید_مهدی_شجاعی #بخون
دیدگاه ها (۲)

کتاب پدر، عشق و پسر اثری دیگر از سید مهدی شجاعی است که در آن...

#بخون «عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی‌کنم د...

مُسْلِم بن عَقیل بن ابی طالب (شهادت: سال ۶۰ قمری)، پسرعموی ا...

ابوعمرو اُوِیس بن عامر قَرَنی (شهادت ۳۷ق)، از تابعین و شهدای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط