هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است ...
دیدگاه ها (۴۹)

در عشق تو هر حیله که کردم هیچ‌ستهر خون جگر که بی تو خوردم هی...

مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدارکه از تو چیزی ازین بیشتر...

به فراقم از تو زخم است و به وصلم از تو مرهمکه چو دردم از تو ...

در گلو می‌شِکند ناله‌ام از رِقَت دل ؛قِصه‌ها هست ولی طاقتِ ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط