خستهی خسته است تنش تکه غمی بود که تکان میخورد قلبش

خسته‌‌یِ خسته است. تنش تکه غمی بود که تکان می‌خورد، قلبش توده‌ دلتنگی‌ای بود که می‌تپید، سرش بازارِ حرف‌هایِ مردمانِ پرسخن بود؛ خسته بود، خسته از تظاهر کردن، خسته بود، خسته از آدم بودن
دیدگاه ها (۱۶۸)

من همیشه اینجوری بودم که وقتی دعوا میشد از یه جا بلاکت میکرد...

دوباره تنها می‌شوی، تنها می‌خوابی،تنها غذا میخوری و تنها میم...

تو فهمیدی من ازت ناراحتم و حتی سعی نکردی از دلم در بیاری این...

یه جوون ایرانی!)

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

part4: _میاصدای فریاد دختری ۱۷ ساله توجهش را جلب کرد ، برگشت...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط