آخرای شهریور که میرسید .
آخرای شهریور که میرسید .
خیلی چیزها حال و هواشون عوض میشد
مثلا روزها کوتاه میشد ، گرد و خاک و باد
و هوای شبه پاییزی کم کم شروع میشد ,
کتاب ها هم که به منزل آمده بودند
و احتمالا جلد گرفته شده کنار گذاشته شده بودند
و لباس های سال جدید حالا یا لباس سال قبل
یا لباس برادر خواهر بزرگ یا لباس نو آماده شده بود
و کم کم داشت میگفت آهای بچهها
تابستون داره تموم میشه و دوباره مدرسه ها وا میشه ،
تلویزیون هم ول کن معامله نبود ،
مجری یه ریز حرف درس و مدرسه و خودتان رو حاضر کردید رو میزد
و می رفت رو اعصاب و نمکی بود روی زخم کسانی که از درس و مدرسه متنفر بودند .
آهنگ باز آمد که از تلویزیون پخش میشد ،
مثل حکم یک محکوم بود که دستش میدهند
که باید باورش میشد که حکمش صادر شده
و راه فراری نیست دیر یا زود باید تسلیم شه و فکر تابستون رو از سرش بیرون کنه و فقط دلتنگیش میموند ...
#Nostalgico_Time
خیلی چیزها حال و هواشون عوض میشد
مثلا روزها کوتاه میشد ، گرد و خاک و باد
و هوای شبه پاییزی کم کم شروع میشد ,
کتاب ها هم که به منزل آمده بودند
و احتمالا جلد گرفته شده کنار گذاشته شده بودند
و لباس های سال جدید حالا یا لباس سال قبل
یا لباس برادر خواهر بزرگ یا لباس نو آماده شده بود
و کم کم داشت میگفت آهای بچهها
تابستون داره تموم میشه و دوباره مدرسه ها وا میشه ،
تلویزیون هم ول کن معامله نبود ،
مجری یه ریز حرف درس و مدرسه و خودتان رو حاضر کردید رو میزد
و می رفت رو اعصاب و نمکی بود روی زخم کسانی که از درس و مدرسه متنفر بودند .
آهنگ باز آمد که از تلویزیون پخش میشد ،
مثل حکم یک محکوم بود که دستش میدهند
که باید باورش میشد که حکمش صادر شده
و راه فراری نیست دیر یا زود باید تسلیم شه و فکر تابستون رو از سرش بیرون کنه و فقط دلتنگیش میموند ...
#Nostalgico_Time
۱۲.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.