بغل نمی کنیم و خوبیم، بغل نمی شویم و زنده مانده ایم،
بغل نمیکنیم و خوبیم، بغل نمیشویم و زنده ماندهایم،
زنده ماندهایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...
زنده ماندهایم پشت میلههای سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزلهی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمیدارد.
کمتر میخندیم، کمتر ذوق میکنیم، کمتر خیال میبافیم و بیشتر منطقی شدهایم.
کافهها ترسناک شدهاند، خیابانها، کوچهها، رابطهها و آدمها؛ ترسناک شدهاند.
پنهان شدهایم پشت نقاب ماسکها و عینکها و هیچکس نمیفهمد که غمگینیم یا شاد، هیچکس نمیفهمد که بغض داریم یا شوق، هیچکس نمیفهمد که حالمان خوب نیست...
پنهان شدهایم پشت یک درد مشترک، یک طاعون فراگیر، یک هیولای کوچک و ناشناخته...
پنهان شدهایم و فاصله میگیریم از جهان، از آدمها، از دوست داشتن و از دوست داشته شدن، ولی خوبیم...
ما عادت کردهایم طاقت بیاوریم، ما عادت کردهایم زندگی کنیم، ما عادت کردهایم اگر خورشید هم بمیرد، بگوییم چیز مهمی نیست...
مثلاً همین حالا که حال همهمان مثل دیروز و یک ماه و یک سال قبل، خوب است، حتی پشت خفقان ماسکها، حتی وقتی که چشمهامان نمیخندد، حتی وقتی عزیزانمان را بغل نمیکنیم، نمیبوسیم، نمیبینیم.
ما یکه و تنها پشت نقاب ماسکهامان پناه گرفته و در حصار فاصلههای ناگزیری که هست، همچنان نفس میکشیم و خوبیم
زنده ماندهایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...
زنده ماندهایم پشت میلههای سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزلهی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمیدارد.
کمتر میخندیم، کمتر ذوق میکنیم، کمتر خیال میبافیم و بیشتر منطقی شدهایم.
کافهها ترسناک شدهاند، خیابانها، کوچهها، رابطهها و آدمها؛ ترسناک شدهاند.
پنهان شدهایم پشت نقاب ماسکها و عینکها و هیچکس نمیفهمد که غمگینیم یا شاد، هیچکس نمیفهمد که بغض داریم یا شوق، هیچکس نمیفهمد که حالمان خوب نیست...
پنهان شدهایم پشت یک درد مشترک، یک طاعون فراگیر، یک هیولای کوچک و ناشناخته...
پنهان شدهایم و فاصله میگیریم از جهان، از آدمها، از دوست داشتن و از دوست داشته شدن، ولی خوبیم...
ما عادت کردهایم طاقت بیاوریم، ما عادت کردهایم زندگی کنیم، ما عادت کردهایم اگر خورشید هم بمیرد، بگوییم چیز مهمی نیست...
مثلاً همین حالا که حال همهمان مثل دیروز و یک ماه و یک سال قبل، خوب است، حتی پشت خفقان ماسکها، حتی وقتی که چشمهامان نمیخندد، حتی وقتی عزیزانمان را بغل نمیکنیم، نمیبوسیم، نمیبینیم.
ما یکه و تنها پشت نقاب ماسکهامان پناه گرفته و در حصار فاصلههای ناگزیری که هست، همچنان نفس میکشیم و خوبیم
۲.۶k
۱۷ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.