مادر بهش گفتیاد اون روزایی که میتونستم بلندت کنمبقلت کن

مادر بهش گفت:یاد اون روزایی که میتونستم بلندت کنم،بقلت کنم،واست لالایی بخونم به خیر...
کاش میشد یه بار دیگه اون صحنه ها تکرار میشد...
پسر گفت:پس دعا کنید بازم بتونید...💔 😊
مادر پرسید:چی میگی مگه میشه؟!
دیگه ماشالله بزرگ شدی نمیتونم...

وقتی پسرش چند تکه استخوان برگشت، مادر جواب سوالش رو گرفت...💔
دیدگاه ها (۱)

.مۍ‌گفت:🍃 وقتے‌اونۍ‌که‌دوستش‌دارۍبه‌حرفت‌گوش‌نده‌خیلے‌ناراح...

#تلنگر ‼ ️گاهے تلنگر مےتوانـد همین باشدڪه حرفی از شھیدے گفته...

همـــیشه هم دیر رسیدݩ،بهتر از هرگز نرسیدن نیست❗ ️و گـــاهی ن...

♡از #مجنون پرسیدند:وِصآل را دوست داری یا فِراق را..!؟گفت: فِ...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

سنگدلچپتر * 21 *ویو لوناکوک:میریم خونه... خیلی کارا هست که ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط