به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر میکردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آورند
به مادرم که در آینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت - سلامی ، دوباره خواهم داد...
 


فروغ فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

ما یک تن نیستیم ، دوتنیم .یک من خارجی وجود دارد که با او آشن...

گاهی باید حضورت را کمرنگ کنی تا درگیر روزمرگی نشوی ...گاهی ب...

و عشقاگر با حضور همین روزمرگی‌هاعشق بماند ،عشق است ...نادر ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط