خودکشی با عشق
خودکشی با عشق
پارت هشتم
صبح روز بعد:
+:بلند شدم دیدم تو خونه ام بهم سرم وصل شده و جیمین سرش رو تخت و بدنش رو زمین بود و خوابیده بود اومدم بلند بشم که دیدم بیدار شد
....
&:ا/ت بیدار شدی .... ااا ... حالت خوبهه؟؟؟
+:اره تو خوبی صدمه ندیدی...
&:نه .... چرا بهم نگفتی بارداری ؟...
+:داشتم میرفتم کیک بگیرم که اومدی بهت بگم برای همین اینطوری شد ...
&:حالا بچمو صدمه ندیده
.؟
+:نه خوبه..
&:خوب بلند شو غذا تو بخور بریم باهام شرکت خوب .؟؟؟
+:باشههه..
۳۰ مین بعد:
+:بلند شدم رفتم تواتاقم لباس پوشیدم و روتتین پوستی انجام دادم و آرایش کردم (لباسشو میزارم)و رفتم پایین
&:اوووو... زیبا شدی ..
+:ممنونم ... امم..بریم
&:باشه
رفتیم تو شرکت همه زنا کارمند اونجا دوباره حال ا/ت و بچه مونو می پرسیدن رفتیم تو دفترم که...
ادامه دارد...
پارت هشتم
صبح روز بعد:
+:بلند شدم دیدم تو خونه ام بهم سرم وصل شده و جیمین سرش رو تخت و بدنش رو زمین بود و خوابیده بود اومدم بلند بشم که دیدم بیدار شد
....
&:ا/ت بیدار شدی .... ااا ... حالت خوبهه؟؟؟
+:اره تو خوبی صدمه ندیدی...
&:نه .... چرا بهم نگفتی بارداری ؟...
+:داشتم میرفتم کیک بگیرم که اومدی بهت بگم برای همین اینطوری شد ...
&:حالا بچمو صدمه ندیده
.؟
+:نه خوبه..
&:خوب بلند شو غذا تو بخور بریم باهام شرکت خوب .؟؟؟
+:باشههه..
۳۰ مین بعد:
+:بلند شدم رفتم تواتاقم لباس پوشیدم و روتتین پوستی انجام دادم و آرایش کردم (لباسشو میزارم)و رفتم پایین
&:اوووو... زیبا شدی ..
+:ممنونم ... امم..بریم
&:باشه
رفتیم تو شرکت همه زنا کارمند اونجا دوباره حال ا/ت و بچه مونو می پرسیدن رفتیم تو دفترم که...
ادامه دارد...
۷.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.