سکوت که می کنی در دل تمام واژه ها غوغا می شود و تو ...

سکوت که می کنی در دل تمام واژه ها غوغا می شود و تو می شوی همان راز ناشناخته ی شادی غیر منتظره در یک تابلوی قیمتی که مدتهاست تمام فرضیه های باستانی را رد کرده است. سکوت می کنی و من سرخوشی حرفهایم را سرزنش میکنم. لابد تا هیمن الان هم خودشان پی به اشتباهشان برده اند پس حرفت را بزن. سکوت چاره ساز خوبی نیست و لطف و رضایت به این است که از زبان خودت بشنوم . هم پای تمام شبهایم راه می آیی و به همین دلخوشی کوچک لحظه ها را رج میزنی . قانون همیشگی جمله بندی هایت را به هم بزن و کمی با لهجه ی شیرین افسانه ها برایم سخن بگو تا دوباره شروع کنم با یکی بود و یکی نبود. من دنبال بهانه ای تازه برای خوشبختی میگردم...

شاهین شرافتی
دیدگاه ها (۱)

چراغ برق را که روشن میکنم سایه های روی دیوار گم می شوند و رو...

کوچه‌ های شهر پُرِ ولگرده دل پُرِ درده شب پر مَرد و پُرِ نام...

شادمان ترین مردم ،بهترین چیزها را در زندگیندارندبلکه آنها به...

پیش از آن که واپسین نفس را برآرم...پیش از آن که واپسین نفس ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط