مثل مجنون روز وشب در دشت و صحرا زیستم

مثل مجنون روز وشب در دشت و صحرا زیستم
هر نفس با اشتیاق وصل لیلا زیستم
آه شد سهم دل بیچاره از سودای عشق
هر زمان با آرزوی پوچ دنیا زیستم
ماه می تابید و دل می رفت و من چشم انتظار
تا سحر با خاطراتی غرق رویا زیستم
رفتی و بعد از تو دیگر خانه بوی غم گرفت
مرگ گلها بود و من با خار تنها زیستم
روزها را  می شمارم تا رسد روز قرار
شب جدایی را به شوق فجر فردا زیستم
بسته بودم دل به دنیایی پر از رنگ و ریا
در کویری مرگ آور بی محابا زیستم
زیستم عمری همه در آرزوی وصل دوست
شد خزان عمر و به امید مداوا زیستم

#مختار_عظیمی

🍂💔
دیدگاه ها (۰)

رد می‌شود ز کوچه‌ی بی‌تابی‌ام هنوزمی‌تابد از دریچه به بی‌خوا...

#دل را به ڪدامین سرگرمے نداشته‌ے این شهرمشغول ڪنمڪه این‌ گون...

"غربت یعنی...به دنبالِ کسی گشتنو همه را شبیه او دیدنهمه را ب...

شب ها را دوست دارمحال خوشی دارد سر گردانی در خیال تو یک دلخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط