ی.قاتل.عاشق
#ی.قاتل.عاشق
#پارت.شانزدهم
از زبون #مبینا
رفتیم نشستیم تو هواپیما نشستم کنار حوری سیلدا رویاعم کنارهم نشستن
لوهان:یکی یچی به من بگه اروم بشم...
رویا:هواپیما قراره سقوط کنه اتیش بگیره زنده زنده بسوزیم...
سهون:خفهبمیر لطفا
لوهان:(غش کرد)
چانیول:ولش کنید بجاش ارومه تا برسیم
مبینا:افرین با این فکرت اگه چیزیش شه چه غلطی میخوای بکنی؟؟
سهون:یکی بره اب قند بیاره خو...
سیلدا:من میارم😐👐🏿
سیلدا رفت اب قند اورد😹
رویا داشت از خنده میمیرد که سهون بهش چپکی نگاه کرد به سهون با تعجب نگاه کردم بعدشم رفتم نشستم رو صندلیم...
9 ساعت بعد...
چانیول:ععننتترراااا بلندشین
کریص:خدایا جهان را اب ببره اینارو خواب نبره😐🤞🏿
لوهان:رسیدیم؟؟
رویا:ن پ الان...
سهون:خفهبمیر باش؟؟
سیلدا:درص حرف بزنن
مهماندار:اقایون یشه لطفا پیاده بشین ببا این قد و هیکلتون جلوی راه بقیه رو گرفدین...
لوهان:ببخشید الان گم میرویم پایین
لوهان پیاده شد ماعم هنوز درحال بحث بودیم
خلبان:گامشینننن پاییننن میخام گم رم برم یچی کوفت کنم گشنمه
چانیول:یا استخدوس این از کجا اومد😐🚬
خلبان یه چوب از ناکجا اباد برداشت اومد سمتمون ماعم با دو از هواپیما رفتیم پایین🍂
چانیول سهون زدن زیر خنده ماعم پوکر نگاشون کردیم...
رویا:خوب بریم
چمدونامون برداشتیم رفتیم سوار تاکسی شدیم رفتیمسمت یه هتل...
رفتیم داخل هتل خیلی ارامش داشت یه صداهای عجیبی میومد:||
رفتیم تا اتاق بگیریم
مرد:یه اتاق دختر پسری...
کریص:ببخشید دختر پسری نییت ما باهم دوست عادی هستیم
مرد:به دستبند و شلاقم نیاز دارین؟؟
کریص:وات؟؟😐
مرد:ییاا نه به دیل...
رویا:من رفتم بای😐🍃
لوهان:همراهیتون میکنم بانو😐🍃
مبینا:پشمامو جمع کردم با اجازه مرخصچ میشم😐👐🏿
چانیول:پشما منم بگیر باهم بریم😐🤞🏿
سیلدا:اهم..اهم راستی دوستم تو این شهره خیلی وقته ندیدمش من رفتم😐
سهون:عه دوستت زن دوست منه بیا باهم بریم😐✌️🏿
حوری:من همینجا میخابم...
کریص:😐🍂
حوری:همشون فرار کردن گوزعای ترصو😐🚬
کریص:منم میخام برم تحقیق یکم...
حوری:بیا باهم بریم🥂
کریص:بریم...
مرد:خدافز😐
همه باهم رفتیم تا شب تو خیابونا اواره بودیم...
مبینا:تف توروحتون خاع یه خونه اجازه کنیم پاهام داره میشکنه...
#ادامه.دارد🍂
#پارت.شانزدهم
از زبون #مبینا
رفتیم نشستیم تو هواپیما نشستم کنار حوری سیلدا رویاعم کنارهم نشستن
لوهان:یکی یچی به من بگه اروم بشم...
رویا:هواپیما قراره سقوط کنه اتیش بگیره زنده زنده بسوزیم...
سهون:خفهبمیر لطفا
لوهان:(غش کرد)
چانیول:ولش کنید بجاش ارومه تا برسیم
مبینا:افرین با این فکرت اگه چیزیش شه چه غلطی میخوای بکنی؟؟
سهون:یکی بره اب قند بیاره خو...
سیلدا:من میارم😐👐🏿
سیلدا رفت اب قند اورد😹
رویا داشت از خنده میمیرد که سهون بهش چپکی نگاه کرد به سهون با تعجب نگاه کردم بعدشم رفتم نشستم رو صندلیم...
9 ساعت بعد...
چانیول:ععننتترراااا بلندشین
کریص:خدایا جهان را اب ببره اینارو خواب نبره😐🤞🏿
لوهان:رسیدیم؟؟
رویا:ن پ الان...
سهون:خفهبمیر باش؟؟
سیلدا:درص حرف بزنن
مهماندار:اقایون یشه لطفا پیاده بشین ببا این قد و هیکلتون جلوی راه بقیه رو گرفدین...
لوهان:ببخشید الان گم میرویم پایین
لوهان پیاده شد ماعم هنوز درحال بحث بودیم
خلبان:گامشینننن پاییننن میخام گم رم برم یچی کوفت کنم گشنمه
چانیول:یا استخدوس این از کجا اومد😐🚬
خلبان یه چوب از ناکجا اباد برداشت اومد سمتمون ماعم با دو از هواپیما رفتیم پایین🍂
چانیول سهون زدن زیر خنده ماعم پوکر نگاشون کردیم...
رویا:خوب بریم
چمدونامون برداشتیم رفتیم سوار تاکسی شدیم رفتیمسمت یه هتل...
رفتیم داخل هتل خیلی ارامش داشت یه صداهای عجیبی میومد:||
رفتیم تا اتاق بگیریم
مرد:یه اتاق دختر پسری...
کریص:ببخشید دختر پسری نییت ما باهم دوست عادی هستیم
مرد:به دستبند و شلاقم نیاز دارین؟؟
کریص:وات؟؟😐
مرد:ییاا نه به دیل...
رویا:من رفتم بای😐🍃
لوهان:همراهیتون میکنم بانو😐🍃
مبینا:پشمامو جمع کردم با اجازه مرخصچ میشم😐👐🏿
چانیول:پشما منم بگیر باهم بریم😐🤞🏿
سیلدا:اهم..اهم راستی دوستم تو این شهره خیلی وقته ندیدمش من رفتم😐
سهون:عه دوستت زن دوست منه بیا باهم بریم😐✌️🏿
حوری:من همینجا میخابم...
کریص:😐🍂
حوری:همشون فرار کردن گوزعای ترصو😐🚬
کریص:منم میخام برم تحقیق یکم...
حوری:بیا باهم بریم🥂
کریص:بریم...
مرد:خدافز😐
همه باهم رفتیم تا شب تو خیابونا اواره بودیم...
مبینا:تف توروحتون خاع یه خونه اجازه کنیم پاهام داره میشکنه...
#ادامه.دارد🍂
۸.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.