P5
P5
* شب
ویو ا/ت :
بعد از اینکه اون رفت منم وسایلمو جمع کردم خواستم برم که رئیس گفت :
رئیس: دخترم چه کااار کردی اینا خیلی مهمونای ویژه بودن
+ : رئیس بهم بی احترامی شد نتونستم تحمل کنم فعلا خدانگهدار ...
رئیس : هوووووف از دست تو دختر خدافظ
* توی راه خونه :
ویو ا/ت :
داشتم میرفتم سمت خونه که دیدم بارون گرفت لباسم کاملا خیس شده بود داشتم همینطوری میرفتم که نوری از کنارم رد شد ...
مرده : خانم جایی میرین برسونمتون ؟؟
+ : نه ممنون
مرده : آخه هوا خیسه بزارین کمکتون کنم ..
+ : بی زحمت منو برسونین کوچه کوانگ ممنونم
مرده : چشم حتما
+ : رفتم سوار شدم
مرده : خانم اگه سردتونه بخاری روشن کنم ؟
+ : نه خوبه هوا اوکیه
مرده : هرجور راحتین
+ مرد خیلی با ادبی بود ازش خوشم اومد خیلی خوب حرف میزد
مرده : خب خانم رسیدیم از اشناییتون خوشبختم
+ : بازم ممنونم به امید دیدار (:
مرده : به امید دیدار (:
+ رفتم داخل خونه و رفتم تو اتاقم
+ : لینا بیداری ؟؟؟
٪ سلااااااام ابجیییییییییییی (:
+ : سلام عزیز دلم شام خوردی ؟
٪ آره آجی تو چیزی خوردی ؟
+ نه ولی گشنم نیست
٪ میای بازی کنیم (::
+ با اینکه خسته بودم و خوابم میومد رفتم باهاش بازی کردم تا ناراحت نشه
٪ هااااااااااااا ( مثلا خمیازه )
+ خوابت میاد ؟
٪ عاااله
+ خب دیگه بیا بریم بخوابیم ...!
٪ باشههه
+ : لینا رو خوابوندم و رفتم پایین پدرم روی مبل نشسته بود
+ : سلام بابا خوبی
$ : سلام دخترم آره چخبر امروز چطور بود
+ : هوووووف بد نبود
$ : حالت خوبه ؟
+ آره فقط یکم ذهنم درگیر فرداس
$ : موفق میشیم و شرکتو ازشون میگیریم (:
+ امید وارم
$ : فردا میری سر کار ؟
+ نه فردا مرخصی میگیرم
$ : باش چه بهتر
+ شبت بخیر بابا
$ شب خوش
+ رفتم بالا و گوشیمو برداشتم و به رئیس پیام دادم که فردا نمیتونم بیام و گفت باشه
* فردا صبح
ویو ا/ت :
از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم که برم خرید برای قمار امشب
یه لباس کیوت پوشیدم و رفتم سمت مرکز خرید ...!
...!
سوپراااااایز : فعلا شرط نداریم (:
* شب
ویو ا/ت :
بعد از اینکه اون رفت منم وسایلمو جمع کردم خواستم برم که رئیس گفت :
رئیس: دخترم چه کااار کردی اینا خیلی مهمونای ویژه بودن
+ : رئیس بهم بی احترامی شد نتونستم تحمل کنم فعلا خدانگهدار ...
رئیس : هوووووف از دست تو دختر خدافظ
* توی راه خونه :
ویو ا/ت :
داشتم میرفتم سمت خونه که دیدم بارون گرفت لباسم کاملا خیس شده بود داشتم همینطوری میرفتم که نوری از کنارم رد شد ...
مرده : خانم جایی میرین برسونمتون ؟؟
+ : نه ممنون
مرده : آخه هوا خیسه بزارین کمکتون کنم ..
+ : بی زحمت منو برسونین کوچه کوانگ ممنونم
مرده : چشم حتما
+ : رفتم سوار شدم
مرده : خانم اگه سردتونه بخاری روشن کنم ؟
+ : نه خوبه هوا اوکیه
مرده : هرجور راحتین
+ مرد خیلی با ادبی بود ازش خوشم اومد خیلی خوب حرف میزد
مرده : خب خانم رسیدیم از اشناییتون خوشبختم
+ : بازم ممنونم به امید دیدار (:
مرده : به امید دیدار (:
+ رفتم داخل خونه و رفتم تو اتاقم
+ : لینا بیداری ؟؟؟
٪ سلااااااام ابجیییییییییییی (:
+ : سلام عزیز دلم شام خوردی ؟
٪ آره آجی تو چیزی خوردی ؟
+ نه ولی گشنم نیست
٪ میای بازی کنیم (::
+ با اینکه خسته بودم و خوابم میومد رفتم باهاش بازی کردم تا ناراحت نشه
٪ هااااااااااااا ( مثلا خمیازه )
+ خوابت میاد ؟
٪ عاااله
+ خب دیگه بیا بریم بخوابیم ...!
٪ باشههه
+ : لینا رو خوابوندم و رفتم پایین پدرم روی مبل نشسته بود
+ : سلام بابا خوبی
$ : سلام دخترم آره چخبر امروز چطور بود
+ : هوووووف بد نبود
$ : حالت خوبه ؟
+ آره فقط یکم ذهنم درگیر فرداس
$ : موفق میشیم و شرکتو ازشون میگیریم (:
+ امید وارم
$ : فردا میری سر کار ؟
+ نه فردا مرخصی میگیرم
$ : باش چه بهتر
+ شبت بخیر بابا
$ شب خوش
+ رفتم بالا و گوشیمو برداشتم و به رئیس پیام دادم که فردا نمیتونم بیام و گفت باشه
* فردا صبح
ویو ا/ت :
از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم که برم خرید برای قمار امشب
یه لباس کیوت پوشیدم و رفتم سمت مرکز خرید ...!
...!
سوپراااااایز : فعلا شرط نداریم (:
۱۱.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.