ای فدای تو و آن ناز نگاهت گل من
ای فدای تو و آن ناز نگاهت گل من
جان به قربان تو و چشم سیاهت گل من
باورت هست از آن لحظه که تو دور شدی
همه شب منتظرم بر سر راهت گل من
باورت هست دمادم به تو من میگفتم
شده بر دوش من آن بارگناهت گل من
این همه سردی تو باز عذابم داده است
مگر آغوش کسی گشته پناهت گل من
یادت امد به تو گفتم که چه زیبا شده ای
باگلی را که زدی تو به کلاهت گل من
بارها گفته ام ای دوست چنین آه نکش
چونکه آتش بکشد خرمن اهت گل من ...
جان به قربان تو و چشم سیاهت گل من
باورت هست از آن لحظه که تو دور شدی
همه شب منتظرم بر سر راهت گل من
باورت هست دمادم به تو من میگفتم
شده بر دوش من آن بارگناهت گل من
این همه سردی تو باز عذابم داده است
مگر آغوش کسی گشته پناهت گل من
یادت امد به تو گفتم که چه زیبا شده ای
باگلی را که زدی تو به کلاهت گل من
بارها گفته ام ای دوست چنین آه نکش
چونکه آتش بکشد خرمن اهت گل من ...
۱.۶k
۰۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.