آغوشت خیالم را آسوده میکند

آغوشت خیالم را آسوده می‌کند.
چسبیده‌ام
به ساحلی آرام...!
نه صدای موج دریا مرا شاد می‌کند،
نه صدای مرغان این حوالی،
منتظرم تو مرا صدا بزنی...!

گرمای تنت خستگی را از تنم آب می‌کند.
و خوابم میبرد...
خوب می‌دانم،
صبح که چشم‌هایم باز شوند، خواهم پرسید:
کجای این جهان خوابیده‌ام؟
چرا در یادم
هیچ حادثه‌ای مرا لمس نمی‌کند؟

کلافه‌ام!
مرا صدا بزن...
تا خاطرم بازگردد،
تمام آن شب‌ها
که تو را بوسیده‌ام...
#جذاب #خاص #بینظیر
دیدگاه ها (۲)

قبول کنید که "عشق" فقط یکبار در زندگی رخ میدهد.!فقط یک نفر س...

خرمالو مثل بعضی آدمها میمونه،در نگاه اول شاید دلبرانه بنظر ب...

اگر روزی قرار باشد برای ادامه ی زندگی مجبور به انتخاب مردی ب...

‌ ‌میترسم یک روز آنقدر پیشرفت کنیم که خودمان از زندگی متنفـر...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط