اعلامت ها جیهوا جیهوپ

(اعلامت ها جیهوا ● | جیهوپ ■)

(اعلامت ها تینا@ | تهیونگ # )

پارت ۳

■چه خوب خونه ی منو بلدی

●یک مدت میومدم براتون صبحونه درست میکردم لباس انتخاب میکردم *نگاه به جاده در حال تکون دادن فرمون *

■میشه بازم بیای

●اوممم اره

■باشه پس فردا صبح منتظرم *با زوق*

●*لبخند*

●خب خب رسیدیم

■اوممم مرسی

■بای

●بای

*جیهوا توی راه خونش *

جیهوا توی زهنش: چرا وقتی می‌خنده خوشحال میشم چرا وقتی گفت دوباره بیا قبول کردم و خوشحال شدم با این که باید۶ صبح بیدار شم چرا وقتی زوق میکنه میخندم نکنه عاشقمممم اوهم من عاشقم این حس عاشقیییههههه *جیغغغغغغغغغ*

*میزنه کنار *

*سرشو میکوبه به فرمون *

●منو دیوونه ی خودت کردیییی جناب جانگگگگ * با داد*

* تو خونه جیهوپ *


جیهوپ تو زهنش: چرا وقتی می‌خنده خوشحال میشم چرا وقتی گفت دوباره میاد خوشحال شدم یا زوق کردم نکنه عاشقمممم واییییییییییی خدایااااااااا من عاشقمممم اره عاشقمممم عاشقققققققق

■تو تمام فکر و زکر میییی لی جیهوااااااا*با داد*

■فردا بهت میفهمونم که عاشقتمممم

*توی خونه ی جیهوا *

●یعنی فردا بهش بگم

●اره بهش میگم هرچه باداباد مهم اینه که من دوستش دارم

توی این فکرا بودم که نمیدونم چطور خابیدم

*فردا ی اون روز *

*ساعت ۵ نیم صبح*

جیهوا ویو

لز خواب بیدار شدم میکاپ ملایمی کردم موهام رو باز گذاشتم کت و شلوار خاکستری لش ام و با تیشرت سفیدم پوشیدم عینک آفتابیمم برداشتم و کیفم رو برداشتم و کفشمم پوشیدم از خونه زدم بیرون

بعد یک ربع به خونه ی جیهوپ رسیدم وارد حیاط شدم رفتم دم در کلید انداختم( بچه ها جیهوا قبلا چون صبحا میمومده خونه ی جیهوپ کلید داره 🤭)رفتم تو آشپزخونه داشتم صبحانه درست میکردم که
دستم کشیده شد
جیهوپ بود دستم و گرفت و چسبوندم به دیوار میخواستم فرار کنم که با دستاش مانع شد
دیدگاه ها (۶)

لباس جیهوا

پارت ۴{اعلامت ها جیهوا ● | جیهوپ ■ }{اعلامت ها تهیونگ # | ت...

(اعلامت ها جیهوا ● | جیهوپ ■)(اعلامت ها تینا@ | تهیونگ # ) پ...

ممنونمممممم @tao16 قربونت برممممم

درخواستی🖤🩸🩸

فیک عشق ابدی

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط