دلخوش به این بودم که یک روزی کتابم را،
دلخوش به این بودم که یک روزی کتابم را،
می خواند او می بیند این حال خرابم را
با دست پر از خانه رفت اما نمی فهمید
دلتنگی ام را،حس بی حد و حسابم را
گفت از کنارت می روم،یا از دلم بگذر
از من گرفت این جمله "حق انتخابم" را
من آن تفنگ کهنه ام که صاحبم هر شب
پر می کند اما نمی بندد خشابم را
از هر خیابانی گذشتم یاد او هم بود
کاش از کنارم می گذشت او که عذابم را...
من یک غزلنامه پر از دیوانگی بودم
اما کسی هرگز نخواند اشعار نابم را
🔥
می خواند او می بیند این حال خرابم را
با دست پر از خانه رفت اما نمی فهمید
دلتنگی ام را،حس بی حد و حسابم را
گفت از کنارت می روم،یا از دلم بگذر
از من گرفت این جمله "حق انتخابم" را
من آن تفنگ کهنه ام که صاحبم هر شب
پر می کند اما نمی بندد خشابم را
از هر خیابانی گذشتم یاد او هم بود
کاش از کنارم می گذشت او که عذابم را...
من یک غزلنامه پر از دیوانگی بودم
اما کسی هرگز نخواند اشعار نابم را
🔥
۱.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.