در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم
فریاد که آن مریم رنگی دگر است این دم
فریاد کز این حالت فریاد نمیدانم
زان رنگ چه بیرنگم زان طره چو آونگم
زان شمع چو پروانه یا رب چه پریشانم
گفتم که مها جانی امروز دگر سانی
گفتا که بر او منگر از دیده انسانم
یا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشو
در پرده میا با خود تا پرده نگردانم
هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرم
هم چاکر و هم میرم هم اینم و هم آنم
هم شمس شکرریزم هم خطه تبریزم
هم ساقی و هم مستم هم شهره و پنهانم.
مولانا
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم
هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم
فریاد که آن مریم رنگی دگر است این دم
فریاد کز این حالت فریاد نمیدانم
زان رنگ چه بیرنگم زان طره چو آونگم
زان شمع چو پروانه یا رب چه پریشانم
گفتم که مها جانی امروز دگر سانی
گفتا که بر او منگر از دیده انسانم
یا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشو
در پرده میا با خود تا پرده نگردانم
هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرم
هم چاکر و هم میرم هم اینم و هم آنم
هم شمس شکرریزم هم خطه تبریزم
هم ساقی و هم مستم هم شهره و پنهانم.
مولانا
۱.۰k
۳۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.