ا
P4
🥀گل پژمرده🥀
راه افتادم امارت جیمین و بعد از نیم ساعت رسیدم وارد امارت جیمین شدم.
/:خوش اومدی، کریسمس مبارک
+:ممنون کریسمس تو هم مبارک
کتم رو گرفت و رفتیم سمت کاناپه
/:بیا بشین می خوام کادوی رو بدم
+:باشه، خب کادو چیه؟؟
/:خب خودت بیا باز کن ببین
یه جعبه بزرگ وصورتی بود با روبان های سفید بازش کردم توش ....
یه دستبند و انگشتر به هم وصل شده پروانه ای کیوت بود( عکسش رو می زارم) پریدم بغلش و یه بوسه روی پیشونیش زدم و تشکر کردم.
/:خب تو برای من چیزی گرفتی؟؟
+:خب اگه میخوای بدونی بیا نزدیک، نزدیک تر یه زره دیگه
بعد لبشو بوس کردم و جیمین مثل لبو قرمز شد و اومد من رو گذاشت رو پاش و شروع کرد به بوسیدنم و من هم همراهیش می کردم.
امارت مامان بابای یونا
ویو جیسو مامان یونا
یونا رفت دستشویی ولی چرا دیر کرده نیم ساعته که نیومده بیرون رفتم تو اتاقش و لی خالی بود در دست شو یی رو زدم که ببینم تو دستشویی بعد بار ها در زدن در رو باز کردم دست شویی نبود گفتم حتما رفته پایین من ندیدم رفتم پایین دیدم همه دور هم جمع شدن و دارن صحبت می کنن ولی یونا اونجا نبود رفتم تو جم و گفتم: شما یونا دیدید تو اتاقش نیس.
بعد جین بلند شد و گفت : کجا رفته حالا.
بعد همه بلند شدن و شروع کردن دنبال یونا گشتن ولی یونا رو پیدا نکردن و جین گفت:این دختره چرا انقدر عجیب شده!
بعد تهیونگ گفت: نیم ساعت پیش من صدای موتور شنیدم از توی پارکینگ ولی فکر کردم خیالتی شدم.
جین سریع دوید سمت پارکینگ دید موتور یونا نیست و گفت رفته بیرون حتما زود تر از ما رفته که خرید کنه
یونو گفت:نه آخه ظهر رفت.
جین گفت: باشه حالا بریم ببریم بیرون شاید یونا هم بیرون باشه بتونم پیداش کنیم.
و همه رفتن لباس بیرون پوشیدن و رفتن بیرون.....
۴ساعت بعد
ویو جونگ کوک
رفتیم فروشگاه اکسسوری فروشی و اینجا آخرین جا بود برای خرید من واقعن یونو رو دوست دارم پس تصمیم گرفتم که براش ساعت بخرم( عکس رو می زارم)و توی یه جعبه سفید گذاشتم و خارج شدیم.
ویو تهیونگ
من هم برای یونا یه گردنبند خریدم( عکس رو می زارم )و رفتیم سمت امارت فکر کردم وقتی بریم امارت یونا خونه باشه ولی نبود من خیلی نگرانش بودم چون من اون رو دوست داشتم و عاشقشم.
شب شده بود و ماش خورده بودیم ولی یونا نیومده بود کریسمس شد و همه کادو هاشون رو دادن کوک هم کادوشو به یونو داد و یونو خیلی خوشحال شد بعد همه رفتن تو اتاق هاشون خوابیدن ولی من نگران یونا بودم رفتم تو اتاقش و رو تختش دراز کشیدم درحال فکر کردن بودم که چشام سنگین شد و خوابم برد.
ویو یونا و جیمین
بعد بوسمون رفتیم وسایل های شام رو چیندیم و بعد از خوردن جمع کردیم و رفتیم رو کاناپه و منتظر موندیم تا کریسمس شه و به از ۵ دقیقه کریسمس شد و به هم تبریک گفتیم و جیمین مشروب اورد و خوردید بعد از ۲ ساعت کاملا مست بودم و هیچی نفهمیدم و وقتی بهوش اومدم دیدم که جیمین بدون لباس روم خوابیده و بلند شدم فکرای بد کردم ولی شکمم درد نمی کرد یعنی اتفاقی نیوفتاده و رفتم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۷ صبحه و گفتم که هنوز اونا خوابن من باید برم.
بعد جیمین با چشمای پوف کرده بلند شد و گفت کجا داری میری هان؟؟؟
بهش خندیدم چون با این چشای پوف کرده خیلی کیوت شده بود و گفتم خونم.
گفت باشه خدا حافظ و بعد اومدم یه بوسه رو لوپش گذاشتم حرکت کردم سمت خونم..........
ادامه دارد..........
شرت ۲۰ لایک
🥀گل پژمرده🥀
راه افتادم امارت جیمین و بعد از نیم ساعت رسیدم وارد امارت جیمین شدم.
/:خوش اومدی، کریسمس مبارک
+:ممنون کریسمس تو هم مبارک
کتم رو گرفت و رفتیم سمت کاناپه
/:بیا بشین می خوام کادوی رو بدم
+:باشه، خب کادو چیه؟؟
/:خب خودت بیا باز کن ببین
یه جعبه بزرگ وصورتی بود با روبان های سفید بازش کردم توش ....
یه دستبند و انگشتر به هم وصل شده پروانه ای کیوت بود( عکسش رو می زارم) پریدم بغلش و یه بوسه روی پیشونیش زدم و تشکر کردم.
/:خب تو برای من چیزی گرفتی؟؟
+:خب اگه میخوای بدونی بیا نزدیک، نزدیک تر یه زره دیگه
بعد لبشو بوس کردم و جیمین مثل لبو قرمز شد و اومد من رو گذاشت رو پاش و شروع کرد به بوسیدنم و من هم همراهیش می کردم.
امارت مامان بابای یونا
ویو جیسو مامان یونا
یونا رفت دستشویی ولی چرا دیر کرده نیم ساعته که نیومده بیرون رفتم تو اتاقش و لی خالی بود در دست شو یی رو زدم که ببینم تو دستشویی بعد بار ها در زدن در رو باز کردم دست شویی نبود گفتم حتما رفته پایین من ندیدم رفتم پایین دیدم همه دور هم جمع شدن و دارن صحبت می کنن ولی یونا اونجا نبود رفتم تو جم و گفتم: شما یونا دیدید تو اتاقش نیس.
بعد جین بلند شد و گفت : کجا رفته حالا.
بعد همه بلند شدن و شروع کردن دنبال یونا گشتن ولی یونا رو پیدا نکردن و جین گفت:این دختره چرا انقدر عجیب شده!
بعد تهیونگ گفت: نیم ساعت پیش من صدای موتور شنیدم از توی پارکینگ ولی فکر کردم خیالتی شدم.
جین سریع دوید سمت پارکینگ دید موتور یونا نیست و گفت رفته بیرون حتما زود تر از ما رفته که خرید کنه
یونو گفت:نه آخه ظهر رفت.
جین گفت: باشه حالا بریم ببریم بیرون شاید یونا هم بیرون باشه بتونم پیداش کنیم.
و همه رفتن لباس بیرون پوشیدن و رفتن بیرون.....
۴ساعت بعد
ویو جونگ کوک
رفتیم فروشگاه اکسسوری فروشی و اینجا آخرین جا بود برای خرید من واقعن یونو رو دوست دارم پس تصمیم گرفتم که براش ساعت بخرم( عکس رو می زارم)و توی یه جعبه سفید گذاشتم و خارج شدیم.
ویو تهیونگ
من هم برای یونا یه گردنبند خریدم( عکس رو می زارم )و رفتیم سمت امارت فکر کردم وقتی بریم امارت یونا خونه باشه ولی نبود من خیلی نگرانش بودم چون من اون رو دوست داشتم و عاشقشم.
شب شده بود و ماش خورده بودیم ولی یونا نیومده بود کریسمس شد و همه کادو هاشون رو دادن کوک هم کادوشو به یونو داد و یونو خیلی خوشحال شد بعد همه رفتن تو اتاق هاشون خوابیدن ولی من نگران یونا بودم رفتم تو اتاقش و رو تختش دراز کشیدم درحال فکر کردن بودم که چشام سنگین شد و خوابم برد.
ویو یونا و جیمین
بعد بوسمون رفتیم وسایل های شام رو چیندیم و بعد از خوردن جمع کردیم و رفتیم رو کاناپه و منتظر موندیم تا کریسمس شه و به از ۵ دقیقه کریسمس شد و به هم تبریک گفتیم و جیمین مشروب اورد و خوردید بعد از ۲ ساعت کاملا مست بودم و هیچی نفهمیدم و وقتی بهوش اومدم دیدم که جیمین بدون لباس روم خوابیده و بلند شدم فکرای بد کردم ولی شکمم درد نمی کرد یعنی اتفاقی نیوفتاده و رفتم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۷ صبحه و گفتم که هنوز اونا خوابن من باید برم.
بعد جیمین با چشمای پوف کرده بلند شد و گفت کجا داری میری هان؟؟؟
بهش خندیدم چون با این چشای پوف کرده خیلی کیوت شده بود و گفتم خونم.
گفت باشه خدا حافظ و بعد اومدم یه بوسه رو لوپش گذاشتم حرکت کردم سمت خونم..........
ادامه دارد..........
شرت ۲۰ لایک
۳.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.