گوناگون raha

دیدگاه ها (۲)

در میان این خموش آبادِ بی حاصلدر سکوت چیره‌ی این شام بی‌فرجا...

-دیدی آرام، آرام، آرامدلمان به بی‌کسیصدایمان به سکوتو چشم‌ها...

پارت ۱۹

من قشنگ یادم خدابیامرز پدر بزرگم سالهای خیلی دور چون از اسبش...

گونی را انداختن روی دوششون و شروع کردند به شوخی و بازی با هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط