خدا نخواست نگاه تو بی کران باشد

خدا نخواست نگاه تو بی کران باشد
زمین اجازه ندارد که آسمان باشد

به درد سفره ی آغوش من نخواهد خورد
تنی که هر شبه مهمان این و آن باشد

کنون که شانه ی تو لایق سر من نیست
همان خوش است که بالشت دیگران باشد!

#علی_اکبر_یاغی_تبار
دیدگاه ها (۲)

#سعدیالا ای جانبه تن بازآ وگر نه تن به جان آید...

در تقلای ماندن و رفتنلذتِ "ما" شدن مٓجازی بودمن به تقدیر رو ...

صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل راتو بی‌پروا برون از عهده...

مرز زیبایـــی اگــــر آن سوی دنیــا برودچشم باید به همان سو ...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط