با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

با من برنو به دوش یاغی مشروطه‌ خواه

عشق کاری کرده که تبریز می‌سوزد در آه

بعدها تاریخ می‌گوید که چشمانت چه کرد

با من تنهاتر از ستارخان بی‌سپاه

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید

روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه

هرکسی بعد از تو منرا دید گفت از رعد و برق

کنده‌ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه

آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن

آدم‌ست و سیب خوردن آدم است و اشتباه

سوختم دیدم قدیمی‌ها چه زیبا گفته‌اند :

“دانه‌ی فلفل سیاه و خال مه‌رویان سیاه

🔅برداشتی شخصی از شعر حامد عسکری که به نظرم خیلی زبان حال این تصویره ...
دیدگاه ها (۰)

همیشه یه راهی برای برگشت باقی بذارید ...

✅ دچار درماندگی آموخته شده نشویم

✅ زندان ذهن ‼️

یه کام دیگه بگیری تمومه !

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط