صدا چرخیدن کلید را شنیدم
صدا چرخیدن کلید را شنیدم
خودم را با عجله رساندم دم در
میدانستم دلش ضعف اداهایم است
تا در را باز کرد
لب و لوچه ام را آویزان کردم و گفتم
توی جیب کتت چی واسم داری؟
با لذت خاصی خندید و گفت
یه مشت حرفای دلخوش کنک
کمک میکردم که کتش را دراورد گفتم
خودم از جیبت ورشون دارم؟
گفت اره، دوست داشتی بلند بخونشون منم بشنوم
با شیطنت خاصی شروع کردم به گفتن
و هر آنچه را که دلم میخواست از او بشنوم
قاطی حرفای دلخوش کنکش کردم
اولی میگه که من برات پر از دلخوشی ام
درست مثل پنجشنبه
چشمانش میخندید و با ذوق نگاهم میکرد
دوباره دست بردم توی جیبش و ادامه دادم
وای اینو ببین
میگه من پر از لطافتم شبیه بارون
سومی رو ببین چقده دلخوشی داره
داره میگه خیلی دوسم داری
بعد با حالت تعجب نگاهش کردم و گفتم
اره؟ راست میگه؟ خیلی دوسم داری؟
از روش زیرکانه ام خوشش امد و با لبخند گفت
بنظرم این حرفا دلخوش کنک نیست
واقعیه
محض دلخوشی نیست
محض زندگیه
منم با ذوق و شوق کنارش روی کاناپه نشستم و
گفتم اینا همشون حرفای دل گرم کنک بود
ممنونم که هستی دلگرمی من
لبخند از سر رضایتش ته دلم را گرم میکرد
گفت وای وای، دیدی چیشد؟
یچیزی اون ته جیب جا موند
گفتم چی
صورتم را که غرق بوسه میکرد گفت
یه مشت بوسه که همه رو باید بشونم سر جاش
#سیما_امیرخانی
+😍 😍 پایانشم تلخ نبود
نظر یادتون نرهــ❤
خودم را با عجله رساندم دم در
میدانستم دلش ضعف اداهایم است
تا در را باز کرد
لب و لوچه ام را آویزان کردم و گفتم
توی جیب کتت چی واسم داری؟
با لذت خاصی خندید و گفت
یه مشت حرفای دلخوش کنک
کمک میکردم که کتش را دراورد گفتم
خودم از جیبت ورشون دارم؟
گفت اره، دوست داشتی بلند بخونشون منم بشنوم
با شیطنت خاصی شروع کردم به گفتن
و هر آنچه را که دلم میخواست از او بشنوم
قاطی حرفای دلخوش کنکش کردم
اولی میگه که من برات پر از دلخوشی ام
درست مثل پنجشنبه
چشمانش میخندید و با ذوق نگاهم میکرد
دوباره دست بردم توی جیبش و ادامه دادم
وای اینو ببین
میگه من پر از لطافتم شبیه بارون
سومی رو ببین چقده دلخوشی داره
داره میگه خیلی دوسم داری
بعد با حالت تعجب نگاهش کردم و گفتم
اره؟ راست میگه؟ خیلی دوسم داری؟
از روش زیرکانه ام خوشش امد و با لبخند گفت
بنظرم این حرفا دلخوش کنک نیست
واقعیه
محض دلخوشی نیست
محض زندگیه
منم با ذوق و شوق کنارش روی کاناپه نشستم و
گفتم اینا همشون حرفای دل گرم کنک بود
ممنونم که هستی دلگرمی من
لبخند از سر رضایتش ته دلم را گرم میکرد
گفت وای وای، دیدی چیشد؟
یچیزی اون ته جیب جا موند
گفتم چی
صورتم را که غرق بوسه میکرد گفت
یه مشت بوسه که همه رو باید بشونم سر جاش
#سیما_امیرخانی
+😍 😍 پایانشم تلخ نبود
نظر یادتون نرهــ❤
۱.۴k
۰۲ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.