از یک سه تار کهنه ،از مرغ سحر تا شب
از یک سه تار کهنه ،از مرغ سحر تا شب
از #عصرجمعه ،جمعه ی #کشدارِ سگ مصب
از صبح بحث فلسفی حرف از حقوق زن
هر شب تخیل با دو سه تا عکس مستهجن
از ایسمهای بی ادب از کوفت زهرمار
در ژستهای شاعرانه نخ به نخ سیگار
معلوم بودن در دل یک چند مجهولی
ارضاء شدن از زندگی در نقش مفعولی
از رنگهای زندگی خاکستری بودن
رویای ابراهیمیِ تنهاتری بودن
از ضلع های فرضی یک دایره بودن
سیر از خودت از بودنت تا خرخره بودن
از ایستگاه صادقیه گریه تا همت
از عاشقت بودن به هر نحو و به هر قیمت
از لمس دست گرم تو در جیب بارانی ت
از زخمهای عمدی ام ،از بوسه درمانی ت
از تو که راحت رفته ای راحت تر از راحت
از من فقط یک هیچ چی، یک هیچِ کم طاقت
یک هیچ چی که راه را از عمد کج کرده
یک هیچ چی که با خودش بدجور لج کرده
از قصه ای که خوبهایش یک به یک مُردند
در بازی ای که بدترین ها عاقبت بردند
دلگیرم از (از ) از رسیدن به همین بخشی
که خوب می دانم مرا دیگر نمی بخشی
لعنت به من لعنت به من لعنت به من لعنت
گریه ...... صدای ناله ی آژیر در همت
#فی خالِدون . .
از #عصرجمعه ،جمعه ی #کشدارِ سگ مصب
از صبح بحث فلسفی حرف از حقوق زن
هر شب تخیل با دو سه تا عکس مستهجن
از ایسمهای بی ادب از کوفت زهرمار
در ژستهای شاعرانه نخ به نخ سیگار
معلوم بودن در دل یک چند مجهولی
ارضاء شدن از زندگی در نقش مفعولی
از رنگهای زندگی خاکستری بودن
رویای ابراهیمیِ تنهاتری بودن
از ضلع های فرضی یک دایره بودن
سیر از خودت از بودنت تا خرخره بودن
از ایستگاه صادقیه گریه تا همت
از عاشقت بودن به هر نحو و به هر قیمت
از لمس دست گرم تو در جیب بارانی ت
از زخمهای عمدی ام ،از بوسه درمانی ت
از تو که راحت رفته ای راحت تر از راحت
از من فقط یک هیچ چی، یک هیچِ کم طاقت
یک هیچ چی که راه را از عمد کج کرده
یک هیچ چی که با خودش بدجور لج کرده
از قصه ای که خوبهایش یک به یک مُردند
در بازی ای که بدترین ها عاقبت بردند
دلگیرم از (از ) از رسیدن به همین بخشی
که خوب می دانم مرا دیگر نمی بخشی
لعنت به من لعنت به من لعنت به من لعنت
گریه ...... صدای ناله ی آژیر در همت
#فی خالِدون . .
۵۳۹
۱۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.