زهرا دری عزیزم..مهربونم..یک طنز پرداز درجه یک..دوست نازنی
زهرا دری عزیزم..مهربونم..یک طنز پرداز درجه یک..دوست نازنین من..دارای احساسات خالص..سعی کرد خودش رو با استعدادش نشان دهد ولی زورش نرسید...فعلا دکترای ادبیات فارسی راهم رها کرده وبی خیال همه چیز شده..سعی کرده انسان خوبی باشد و دستش را در دماغ کسی نکند..بابا کرم وار به هر ساز دنیا رقصیده..وقتی بارون میباره خل میشه..رگ داره و مخالف سیب زمینیه..شناگر قابلیه اما تو کویر...نشانه های کله خری داره..تفاهم از سروروش میباره..ادای ادم سوسولا رو در میاره ولی دلش جز سمت خدا جایی نرفته..آخرخطم رسیده اما نمرده...هرکی ازراه رسید مجردیشو تو سرش زد..عاشق ورقای لیز و کاهیه...تمام درددلاش پیش لاحافشه...گرونترین عطرش پوست پرتقاله..وتمام جیرجیرکای کوچشون عاشقش هستن..حال میکنه..خواب میبنه روی کتابا..بادیدن حق خوری اروم نمیشینه..به حرفای خاله زنکا گوش نمیده..توش خودشو کشت وبیرونش مردمو..در دل منه این زهرای اصفهانی.. من فقط عاشق اینم..از گرسنگی نمیرم..انقدر زنده بمونم...تا که حالشو بگیرم...اینم دوستی ماست که توش یک کلمه حرف خوب رد وبدل نمیشه...اما نقش جهان همیم..وناشیانه هم رو دوس داریم....هوای بد شانسا رو داشته باشیم و بشیم شانسشون...از نوشته های کتاب زهرا دری...@zahraadorri
۲.۵k
۰۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.