بهترين روزهاى كنار هم بودن
بهترين روزهاى كنار هم بودن
سر تاسر اطاق را رختخواب پهن
مى كرديم و رديفى مى خوابيديم
خواب كه نه تا صبح صداى
خنده هامون كل حياط را پر میكرد
اصلا آدم استرس و فكر وخيال را
فراموش مى كرد. صبحونه و ناهار
و شام رو تو ايوان ميخورديم
چه لذتى داشت
چقدر دوست داشتم اين خانه و
آرامشش تو زندگيم هميشگى بود
ولى مى دونستم كه نيست و بايد
با خاطراتش زندگى كنيم
سر تاسر اطاق را رختخواب پهن
مى كرديم و رديفى مى خوابيديم
خواب كه نه تا صبح صداى
خنده هامون كل حياط را پر میكرد
اصلا آدم استرس و فكر وخيال را
فراموش مى كرد. صبحونه و ناهار
و شام رو تو ايوان ميخورديم
چه لذتى داشت
چقدر دوست داشتم اين خانه و
آرامشش تو زندگيم هميشگى بود
ولى مى دونستم كه نيست و بايد
با خاطراتش زندگى كنيم
۹۸۹
۲۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.