تاع⁰⁰.⁰⁰یم
تاع⁰⁰.⁰⁰یم
ی دختر خیلی سرحال و بامزه همراه مادرش ب پارک میره دختر همیشه با دوستاش وقت میگذروند.
دختر همین جور ک سرش توی گوشیشه راه میره و شونش با شونه یک پسر برخورد میکنه.
چند مین چشم ط چشم هم دیگ میمونن.
دختر نگاهشو از پسر میگیره و راهش رو ادامه میده.
بعد چند دور زدن پسر میاد جلوی دختر رو میگیره.
شمارش رو دختر میده.
دختر با اینکه از اون پسر خوشش اومده اما اون رو بروز نمیده و شماره پسر رو میگیره.
دو هفته بهم پی ام میدن .
پسر قربون صدقه دختر میره.
اما همش ب دختر میگه دلم برات تنگ میشه میشه برام عکس بفرستی ببینمت.
دختر هم فک میکنه واقعا همین طوریه.
اما اینا همش الکی بود.
بعد دوماه از اشناییشون دختر صبح از خواب بیدار میشه و میبینه تمام عکساش توی اینستا و گپ های دوستانه اش میبینه.
پسر ب دختر پی ام داده ک.
من میتونم دل تمام دخترا رو بشکونم.
(چون شما دخترا لیاقتتون همینه!)
دختری ک سر حال و سر خوش بود):
شد ی دختر ک همیشه ب فکر خود کشی بود/"
دختر گناهی نداشت.
دختر ⁸ بار خواست خود کشی کنه اما ی بار موفق شد ک وقتی بعد ³ روز از کما در میاد میفهمه این بار هم تیرش ب سنگ خورده.
(باز هم زندس!)
بعد اون
دیگه هیچ وقت واقعی نخندید و نمیخنده.
کنار دوستاش سرخوشه اما الکیه.
همه چیش.
بخشی از زندگی نامه ی (#پریا)
ی دختر خیلی سرحال و بامزه همراه مادرش ب پارک میره دختر همیشه با دوستاش وقت میگذروند.
دختر همین جور ک سرش توی گوشیشه راه میره و شونش با شونه یک پسر برخورد میکنه.
چند مین چشم ط چشم هم دیگ میمونن.
دختر نگاهشو از پسر میگیره و راهش رو ادامه میده.
بعد چند دور زدن پسر میاد جلوی دختر رو میگیره.
شمارش رو دختر میده.
دختر با اینکه از اون پسر خوشش اومده اما اون رو بروز نمیده و شماره پسر رو میگیره.
دو هفته بهم پی ام میدن .
پسر قربون صدقه دختر میره.
اما همش ب دختر میگه دلم برات تنگ میشه میشه برام عکس بفرستی ببینمت.
دختر هم فک میکنه واقعا همین طوریه.
اما اینا همش الکی بود.
بعد دوماه از اشناییشون دختر صبح از خواب بیدار میشه و میبینه تمام عکساش توی اینستا و گپ های دوستانه اش میبینه.
پسر ب دختر پی ام داده ک.
من میتونم دل تمام دخترا رو بشکونم.
(چون شما دخترا لیاقتتون همینه!)
دختری ک سر حال و سر خوش بود):
شد ی دختر ک همیشه ب فکر خود کشی بود/"
دختر گناهی نداشت.
دختر ⁸ بار خواست خود کشی کنه اما ی بار موفق شد ک وقتی بعد ³ روز از کما در میاد میفهمه این بار هم تیرش ب سنگ خورده.
(باز هم زندس!)
بعد اون
دیگه هیچ وقت واقعی نخندید و نمیخنده.
کنار دوستاش سرخوشه اما الکیه.
همه چیش.
بخشی از زندگی نامه ی (#پریا)
۶.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.