📚برشی از کتاب
📚برشی از کتاب
مِمِه از جایش تکان نخورد. سعی کرد بخندد، اما نتوانست خنده را بیرون بریزد. در عوض رو به آدلایدا کرد. آن وقت آدلایدا هم که لبخند میزد، اما پیدا بود ناراحت است، پرسید: «چه جور علفی دکتر؟» و او با صدای جویدهجویده و خستبارش گفت...
📕کتاب:طوفان برگ
✍️اثر:#گابریل_گارسیا_مارکز
مِمِه از جایش تکان نخورد. سعی کرد بخندد، اما نتوانست خنده را بیرون بریزد. در عوض رو به آدلایدا کرد. آن وقت آدلایدا هم که لبخند میزد، اما پیدا بود ناراحت است، پرسید: «چه جور علفی دکتر؟» و او با صدای جویدهجویده و خستبارش گفت...
📕کتاب:طوفان برگ
✍️اثر:#گابریل_گارسیا_مارکز
۷.۹k
۱۱ آذر ۱۴۰۲