باران بهزبان مادریام حرف میزند

باران به‌زبان مادری‌ام حرف می‌زند ...
به‌زبان گل‌ها ...
قایق‌ها ...
به‌زبان نوری که زخم خورده ...
خود به‌مداوای خود مشغول است ...
باران دستش را ...
در بارش دست‌های خود می‌شوید ...
بر دریچه‌ی گل‌ها می‌کوبد ...
بیدار بیدار ...
که هنگامه‌ی روییدن است
و عجیب که سوالاتش از من است ...
وقتی پاییز بی‌ملاحظه ،
برگ‌ها را به جبهه‌ی جنگ می‌برد....
و تو هم که برنگشتی ...



🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۳)

باورت شد عشق اینجا ذلت است؟عاشقی سوزاندن حیثیت است؟باورت شد ...

در زندگیهیچ چیز مهم تر از این نیستکه با قلب خود در آرامش باش...

#حس_خوببگذار، هر ثانیهحال تو خوب باشدبگذار رفتنی ها بروند، و...

امید پرنده‌ای است که روشنایی را از قبل حس می‌کند و وقتی هنوز...

دکتر خسرو زرین بخش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط