آنچنان زیبا تومیخندی که جادو میشوم

‌آنچنان زیبا تومیخندی که جادو میشوم
مثل یک کودک دمادم پر هیاهو میشوم

تا به گل ها میرسی آنها خجالت میکشند
غنچه ها گل می دهد منهم غزلگو میشوم

پیش من باشی به دستان تو عادت میکنم
گر تو از پیشم روی بسیار ترسو می شوم

هر کجا باشی تو آنجا را بهشتم می کنی
تو نباشی پیش من هر لحظه اخمو میشوم

تا قیامت پیش من باش و مرا ترکم نکن
در کنارم تو بمانی خوب و خوشرو می شوم

شهریار
دیدگاه ها (۳)

آرام دوستت خواهم داشت . . . .طوری که حتی خودت . . . .از این ...

اعتبار آدمهابه حضورشان نیستبه دلهره ای است کهدر نبودنشان احس...

آدم خسته هیچ نمی خواهد فقط دلش می خواهددست خودش را بگیرد و ف...

بہ زور نمےشود در دل ڪسے جا شدهمانطور ڪہ بہ زور هم نمےشودخاطر...

اینقدر زیبا نخند آیینه جادو می شودساده ی بی شیله پیله پر هیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط