مردداستان ها عاشقان ام

مردداستان هاے عاشقانہ ام
نزدیڪ تربیا
ازچشمهاے من حرڪت و
از لبہاے تو برڪت

خنده هایم را
براے آخر قصہ
ڪنار گذاشتہ ام
این قصہ آخرش خوش است
اےجانم
بہ لبم مےرسے

مےدانم
دیدگاه ها (۱)

❤ ️تقدیم بہ ❤ ️قلب هایے❤ ️که غیرازدوست داشتن ❤ ️چیزد...

کاش چشمانم رامی بســـــتم واول زمســتانباز میڪردمامسال بی تو...

ﻧﻨﻮﯾﺲ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﯽ‌قرار ﺁﻣده امﺩﻟ‌‌ﺘﻨﮓ ﻭ ﻏﺮﯾﺐ و ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺎﺭ ﺁﻣده ا...

برای پریدنلازم نیست پرنده باشمهمین که بدانممیخندیبال در میاو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط