شاهنامه رزم کیخسرو و افراسیاب ۷۹
#شاهنامه #رزم کیخسرو_و_افراسیاب #۷۹
بعد از پایان جنگ و شکست سپاه توران شاه به فکر تجهیز سپاهی بزرگ برای جنگ میافتد و شاه سی هزار شمشیرزن انتخاب میکند همچنین سه تن را در آن انجمن برگزید که همراه او باشند
پیلان داشتند
از آنسو افراسیاب در بیکند شهری که فریدون بتیان کردبر تخت نشسته بود. بیکند همان شهر کندز که( فریدون بنا کردد) است. در همین موقع خبر شکست سپاه توران را به افراسیاب دادند او سوگند خورد ازاینپس نه بر تخت مینشینیم و نه تاج بر سر میگذارم تا اینکه انتقام خون نامدارانم را بگیرم . پس افراسیاب همه بزرگان را خواند قرار بر این شد که شاه لشکر را از جیحون بگذراند .لشگر را اراست
وقتی کیخسرو از صفآرایی و لشکرکشی سپاه دشمن باخبر شد سپاهی از جنگاوران برگزید و به یاری گستهم به بلخ فرستاد و سپاهی دیگر را به اشکش داد تا بهسوی زم ببرد و از پشت به آنها حمله شود و سپس خود به دشت نبرد رفت وقتیکه سپاهیان نیایش را دید که چقدر زیادند متعجب شد . اطراف سپاه را خندق کند و طلایه به هر طرف فرستاد تا از اطراف برایش خبر بیاورند . شبانه در خندق آب سرازیر کرد . هنگام صبح جنگ سختی آغاز شد که حتی طالعبینان هم قدرت پیشبینی آن را نداشتند . پشنگ نزد پدر آمد و گفت : تاکنون هیچ شاهی به جنگ تو نیامده جز این نوه بیپدر تو مرا بهعنوان اولین مبارز بفرست. افراسیاب گفت : تو پیامی از من برای خسرو ببر و بگو : نبیرهای که با نیای خود بجنگد عاقبت خوبی ندارد . وبیا آشتی کنیم اما اگر همچنان قصد جنگ داری تو از لشکر بیرون بیا و من هم میآیم تا باهم بجنگیم اگر تو بردی سپاه و زمین من از آن توست و اگر من بردم سپاهت در امان هستند . پشنگ پیغام پدر را نزد سپاه ایران برد .وقتی خبر آمدن او به خسرو رسید ، گفت : او دایی من است با او به احترام رفتار کنید و به قارن کاویان گفت : برو از طرف من پیام او را بشنو . قارن آمد و به او درود فرستاد و پیامش را شنید و برای خسرو نقل کرد . وقتی خسرو سخنان او را شنید خندید و گفت :افراسیاب از کارش پشیمان است و میخواهد مرا بفریبد پس من به جنگ او میروم .بزرگان سپاه مخالفت.کردن وگفتن گنج وشهرها رابگیریم شاه گفت: پس آن سوگندها که برای انتقام خون پدرم خوردید چه شد ؟ بزرگان از سخنان خود پشیمان شدند و پوزش خواستند ولی گفتند درست نیست که تو با شیده بجنگی . شاه پاسخ داد : بدانید که افراسیاب سلیح جنگ او را جادو کرده است و سلاح شما بر او کارگر نیست و او هیچگاه با شما نمیجنگند .
شاه قارن را فرستاد تا پیامش را به پشنگ بدهد
@hakimtoosi
بعد از پایان جنگ و شکست سپاه توران شاه به فکر تجهیز سپاهی بزرگ برای جنگ میافتد و شاه سی هزار شمشیرزن انتخاب میکند همچنین سه تن را در آن انجمن برگزید که همراه او باشند
پیلان داشتند
از آنسو افراسیاب در بیکند شهری که فریدون بتیان کردبر تخت نشسته بود. بیکند همان شهر کندز که( فریدون بنا کردد) است. در همین موقع خبر شکست سپاه توران را به افراسیاب دادند او سوگند خورد ازاینپس نه بر تخت مینشینیم و نه تاج بر سر میگذارم تا اینکه انتقام خون نامدارانم را بگیرم . پس افراسیاب همه بزرگان را خواند قرار بر این شد که شاه لشکر را از جیحون بگذراند .لشگر را اراست
وقتی کیخسرو از صفآرایی و لشکرکشی سپاه دشمن باخبر شد سپاهی از جنگاوران برگزید و به یاری گستهم به بلخ فرستاد و سپاهی دیگر را به اشکش داد تا بهسوی زم ببرد و از پشت به آنها حمله شود و سپس خود به دشت نبرد رفت وقتیکه سپاهیان نیایش را دید که چقدر زیادند متعجب شد . اطراف سپاه را خندق کند و طلایه به هر طرف فرستاد تا از اطراف برایش خبر بیاورند . شبانه در خندق آب سرازیر کرد . هنگام صبح جنگ سختی آغاز شد که حتی طالعبینان هم قدرت پیشبینی آن را نداشتند . پشنگ نزد پدر آمد و گفت : تاکنون هیچ شاهی به جنگ تو نیامده جز این نوه بیپدر تو مرا بهعنوان اولین مبارز بفرست. افراسیاب گفت : تو پیامی از من برای خسرو ببر و بگو : نبیرهای که با نیای خود بجنگد عاقبت خوبی ندارد . وبیا آشتی کنیم اما اگر همچنان قصد جنگ داری تو از لشکر بیرون بیا و من هم میآیم تا باهم بجنگیم اگر تو بردی سپاه و زمین من از آن توست و اگر من بردم سپاهت در امان هستند . پشنگ پیغام پدر را نزد سپاه ایران برد .وقتی خبر آمدن او به خسرو رسید ، گفت : او دایی من است با او به احترام رفتار کنید و به قارن کاویان گفت : برو از طرف من پیام او را بشنو . قارن آمد و به او درود فرستاد و پیامش را شنید و برای خسرو نقل کرد . وقتی خسرو سخنان او را شنید خندید و گفت :افراسیاب از کارش پشیمان است و میخواهد مرا بفریبد پس من به جنگ او میروم .بزرگان سپاه مخالفت.کردن وگفتن گنج وشهرها رابگیریم شاه گفت: پس آن سوگندها که برای انتقام خون پدرم خوردید چه شد ؟ بزرگان از سخنان خود پشیمان شدند و پوزش خواستند ولی گفتند درست نیست که تو با شیده بجنگی . شاه پاسخ داد : بدانید که افراسیاب سلیح جنگ او را جادو کرده است و سلاح شما بر او کارگر نیست و او هیچگاه با شما نمیجنگند .
شاه قارن را فرستاد تا پیامش را به پشنگ بدهد
@hakimtoosi
۵۴.۵k
۲۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.