عاشقم ,عاشق آن تازه نگارم که تویی...
عاشقم ,عاشق آن تازه نگارم که تویی...
فاش گویم همه داروندارم که تویی ...
من قسم خورده ام از چشم خمارت نگهی..
بخرم با غم چشمان خمارم که تویی...
من زخورشید نگاه توقیامت دیدم ...
قامت سرو من وشاه سوارم که تویی...
صبر کن ,این دم آخرکه شدم شاعرتو...
به شب غم زده ام صبروقرارم که تویی...
توغزالی وغزل زاده ی این شعرمنم....
شعرچون تیر من وصیدوشکارم که تویی....
بازکن آن گره صورت ماهت گل من ...
جان من,هرگره افتاده به کارم که تویی...
این غزل ازسرعشق توفقط جاری شد...
به خدا من به اجل جان نسپارم که تویی
فاش گویم همه داروندارم که تویی ...
من قسم خورده ام از چشم خمارت نگهی..
بخرم با غم چشمان خمارم که تویی...
من زخورشید نگاه توقیامت دیدم ...
قامت سرو من وشاه سوارم که تویی...
صبر کن ,این دم آخرکه شدم شاعرتو...
به شب غم زده ام صبروقرارم که تویی...
توغزالی وغزل زاده ی این شعرمنم....
شعرچون تیر من وصیدوشکارم که تویی....
بازکن آن گره صورت ماهت گل من ...
جان من,هرگره افتاده به کارم که تویی...
این غزل ازسرعشق توفقط جاری شد...
به خدا من به اجل جان نسپارم که تویی
۳۴۳
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.