نگاهم کن که تا فردای شعرم در تو بیدارم

نگاهم کن که تا فردای شعرم در تو بیدارم
و معنا کن تماشارا برای چشم بیمارم

به ادمهای سیمانی ندارم اعتماد اما
تو چشمت اسمان دارد به رویش ماه می کارم

فقط اندازه لبخند با من مهربان تر باش
بیا تا سمت گیسویم که مریم در بغل دارم

دلت قصد سفر دارد برایت عشق می بندم
نکوچ ای اشنا از من منی که از تو سرشارم

به اتش می کشی امشب غزلهای نجیبم را
ولی خورشید می بارد مدام از چشم افکارم

زبانم لال شاید حرفهایم را نمی فهمی
و یا شاید نمی دانی که من هم دوستت دارم

#وصی پور
❤ ️❤
دیدگاه ها (۱)

تواز آیینه ها هم می بری دلتوازعطرهواهم می بری دلتوبااین چشمه...

عشــــق زیبــــاست ولــی قــــدِّ همین زیبایــــیمـــردن و ز...

یک لحظه اگر چشم تو جادویم کردتا روز ابد اسیر آهویم کردم...

اماتو، "هیچ" بودے ودید هنوز هم ، درسینه؛ "هیچ" نیست بج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط